دریای غدیر از ریزش آبشارگون وحی بر جان محمد (ص) لبریز است
و قامت دین در زلال غدیر خم انعکاس می یابد
غدیر همه احساس های معنوی و دریای جاری خیرات نبوی است
➖➗✖️➕
دریای غدیر از ریزش آبشارگون وحی بر جان محمد (ص) لبریز است
و قامت دین در زلال غدیر خم انعکاس می یابد
غدیر همه احساس های معنوی و دریای جاری خیرات نبوی است
➖➗✖️➕
ایده ی وجود چنین مرکزی از تعریف ساده ی آموزش که عبارت است از فرآیندی که موجب گسترش دانش، ایجاد مهارت و علاقه و انگیزه به تحصیل است شروع گردید، لذا دبستان و پیش دبستان اندیشمند فردا پسرانه ...
? یک روز سولماز کوچولو و مادرش به بازار رفتند. سر راهشان یک گل فروشی بود.
سولماز کوچولو جلوی گل فروشی ایستاد. دست مادر را کشید و گفت: «مامان ... مامان... از این گل های خاردار برایم می خری؟»
مادر به گل های پشت شیشه نگاه کرد و گفت: «اینها را می گویی؟ اینها کاکتوسند.»
بعد هم به داخل گل فروشی رفتند و یکی از آن گلدان های کوچولوی کاکتوس را خریدند. مادر گفت: «هفته ای یکی دو بار بیشتر به آن آب نده. خراب می شود.»
آن وقت رفتند، خریدشان را کردند و به خانه برگشتند. سولماز کوچولو خوشحال بود.
از گل کاکتوس خیلی خوشش آمده بود. او در خانه یک جوجه تیغی کوچولو هم داشت. جوجه تیغی سولماز را دید که گلدان کوچولوی کاکتوس را به خانه آورد و گوشه اتاقش توی یک نعلبکی گذاشت. بعد هم با یک استکان به آن آب داد.
جوجه تیغی کوچولو با تعجب به گل کاکتوس نگاه می کرد. او نمی دانست که آن یک گل است. با خود گفت: «چه جوجه تیغی مسخره ای! چطوری آب می خورد!»
دو روز گذشت. جوجه تیغی کوچولو گفت: «باید بروم نزدیک، شاید بتوانیم با هم دوست شویم. فکر می کنم خیلی خجالتی است!»
بعد هم یواش یواش به گل کاکتوس نزدیک شد. جلوی آن ایستاد و گفت: «سلام... من تیغی هستم. تو اسمت چیست؟»ولی هیچ جوابی نشنید.
جوجه تیغی کوچولو باز هم با کاکتوس حرف زد؛ ولی هر چه می گفت، بی فایده بود. جوابی در کار نبود. بالاخره جوجه تیغی عصبانی شد، جلو رفت، دستش را به کاکتوس زد و گفت: «با تو هستم... چرا جواب نمی دهی؟»
ولی ناگهان فریادش بلند شد؛ چرا که تیغ های نوک تیز کاکتوس توی پنجه های کوچولویش فرو رفته بود.
جوجه تیغی کوچولو آخ و واخ کنان گفت: «تو دیگر چه جور جوجه تیغی ای هستی؟ چقدر بد جنسی!»
سولماز از دور دید که جوجه تیغی کوچولو دستش را به کاکتوس زد و دردش گرفت. تیغی کوچولو با کاکتوس قهر کرده بود و خودش را مثل یک توپ، گرد کرده بود.
سولماز جلو رفت و گفت: «ناراحت نشو جوجه تیغی کوچولو... قهر نکن... این یک گل است. اسمش هم کاکتوس است. فقط گلی است که مثل تو تیغ دارد. تو با یک گل قهر می کنی ؟»
جوجه تیغی کوچولو دوباره مثل اول شد. سولماز خندید و جوجه تیغی کوچولو با خود گفت: «هر گلی می خواهد باشد. هر جوری هم که می خواهد، آب بخورد؛ ولی من دیگر فقط از دور نگاهش می کنم.»و راهش را کشید و رفت.
?????
آزمايشگاه فيزيك و الكترونيك زنگ تفريح زنگ بازي هاي فكري و خلاقيتي
هر صبحگاه،يك داستان تمرین عملی ماشین های ورودی و خروجی نمايش علمي دانش آموزان
تدريس درس رياضي توسط دانش آموزان تدريس درس علوم توسط دانش آموزان روزهای خاطره انگيز كلاس سومي ها
آموزش مبحث كسر توسط دانش آموزان اجرای گروه سرود آزمون تعیین سطح زبان
آزمون تعیین سطح زبان ماجراهاي آهن و آهن ربا قرائت قرآن نثار روح شهيد حاج قاسم سليماني
ساخت فلش كارت اجرای پانتومیم ریاضی تمرین تقویت راست و چپ مغز
جشن نیم سال اول جشنواره دهه فجر(تجلیل ازمادران،روزمادر) ساخت گلدان برای سفره هفت سین
آزمایش کشش سطحی آب تاثیر دما برکشش سطحی مایعات مسابقات سرود منطقه ای
خیابان مطهری، خیابان میرزای شیرازی، کوچه عرفان، پلاک 3
dummy 02166129155-02167419000
dummy 02166129155-02167419000
dummy info@mathhome.ir